گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

To be or not to be

بازم خواجه امیری ...



نه میشه باورت کنم، نه میشه از تو رد بشم

نه میشه خوب من بشی ، نه میشه با تو بد بشم

نه دل دارم که بشکنی ، نه جون دارم فدات کنم

نه پای موندن منی ، نه میتونم رهات کنم ...



نه میتونه تو خلوتش، دلم صدا کنه تو رو

نه میتونم بگم بمون ! نه میتونم بگم برو


کجا برم که عطر تو ، نپیچه توی لحظه هام ؟

قصه امو از کجا بگم ؟ که پا نگیری تو صدام 



چجوری از تو بگذرم ، توئی که معنی منی ...

توئی که از منی اگر تیشه به ریشه میزنی ...

نه ساده ای ، نه خط خطی

نه دشمنی نه همنفس

نه با تو جای موندنه، نه مونده راه پیش و پس !!!



نه میتونه تو خلوتش، دلم صدا کنه تو رو

نه میتونم بگم بمون ! نه میتونم بگم برو


کجا برم که عطر تو ، نپیچه توی لحظه هام ؟

قصه امو از کجا بگم ؟ که پا نگیری تو صدام 



نمیشه با تو باشم و اسیر دست غم نشم

فقط میخوام با خواستنت، تا هستم از تو کم نشم



پ.ن: فکر کنم هیچ شعری بهتر از این نمیتونه بلاتکلیفی الان من رو نشون بده ...


پ.ن2: نه میتونم بگم بمون، نه میتونم بگم برو ...


پ.ن3: این وبلاگ تا اطلاع ثانوی آپ نمیشه ... حداقل تا دوماه دیگه همین موقع، حداکثرش با خداست ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد