دو سال پیش ،
در چنین روزی ...
فهمیدم که نمی توانم عاشقت نباشم ...
حتی وقتی پیروزمندانه ، بر فراز تپه ای جنازه های احساسات خویش ...
آرمیده ام !
مانده ام با غم هجران نگارم چـه کنـم .... عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم چشم آلوده کجـا دیــدن دلـدار کجـا .... چشم دیـدار رخ یار ندارم چــه کنمبا نگاهی بگشـا عقده دیریــن مرا .... کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم .... گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم اشک می ریزم و با غصــه دل همراهـم ... که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم طوق بر گردن من رشتـه عشــق تو بود .... تا کشاند به سـر چوبه دارم چه کنم
سلامبسیار زیبا بودبه ما هم سر بزنید
مانده ام با غم هجران نگارم چـه کنـم .... عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم
چشم آلوده کجـا دیــدن دلـدار کجـا .... چشم دیـدار رخ یار ندارم چــه کنم
با نگاهی بگشـا عقده دیریــن مرا .... کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم
جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم .... گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم
اشک می ریزم و با غصــه دل همراهـم ... که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم
طوق بر گردن من رشتـه عشــق تو بود .... تا کشاند به سـر چوبه دارم چه کنم
سلام
بسیار زیبا بود
به ما هم سر بزنید