توی ذهنم حالا دیگه، تو و خواجه امیری پیوند خوردین ... گرچه این شعرو همیشه به یاد تو گوش میدادم از روزی که اولین بار شنیدم !!! ولی هروقت گوش میکنم بیشتر میفهمم چقدر چیزا توش هست که میتونه به تو و خاطرات مشترکمون مربوط بشه ...
بذار خیال کنم هنوز، ترانه هامو میشنوی /هنوز هوامو داری و هنوز صدامو میشنوی
بذار خیال کنم هنوز، یه لحظه از نیازتم / اگه تمومه قصمون ، «هنوز ترانه سازتم» !
بذار خیال کنم هنوز، پر از تب و تاب منی / روزا به فکر دیدنم، «شبا پر از خواب منی» !
بذار خیال کنم، تو دلتنگی هات/ «غروب» که میشه یاد من میافتی / توئی که قصه طلوع عشقو / «گفتی و دوستت دارمو نگفتی !»
بذار خیال کنم منم ، اونکه دلت تنگه براش / اونی که وقتی تنهایی پر میشی از خاطره هاش
اون که هنوز دوسش داری ، اونکه هنوز هم نفسه / بذار خیال کنم منم ، اونی که بودنش بسه !
دوباره «فال حافظ و دوباره توی فالمی» / بذار خیال کنم، بذار اگرچه بی خیالمی !
بذار خیال کنم، تو دلتنگی هات/ غروب که میشه یاد من میافتی /
پ.ن: کار خوبی کردی وقتی پرسیدم «نکنه دیگه دوسم نداری؟» جواب ندادی ... بذار خیال کنم هنوز دوسم داری خانمک !
پ.ن2: توئی که قصه طلوع عشقو / گفتی و دوستت دارمو نگفتی !
پ.ن3: شب بخیر خاطرات خوب ... صبح بخیر رویاهای فردا !!
تو را جبر از من دور میکند ...
و من ... محکوم این جبر زمانی ام ...
محبوس در این جبر احساسی ...
تو را جبر از من دور می کند ...
و من در اسارت این جبر جغرافیایی ...
هر روز احتمال با تو بودن را کمتر می یابم ...
«جبر و احتمال» من از روز ازل بد بود ...
بهار می گذرد ...
و تابستان از پس آن ...
و پائیز ... و زمستان می گذرد ...
و باز بهار می آید ... و تو باز پیش من نیستی ...
و من باز می نویسم : بهار میگذرد ...
و تابستان از پس آن ...
...
...
سکه های خوشبختی و اقبالم را ...
سپرده گذاشته ام، دو ساله ...
با سود پس از سررسید ...
و باهم بودنمان را پس انداز میکنیم، برای روز مبادا ...
و در این روز های تنگدستی ...
این چیزی از جهاد اکبر، کم ندارد ...
و امسال به راستی برای من ، سال جهاد اقتصادی است ...