در این عمق ناپیدای تنهایی، فریاد میزنم ...
و طنین آن نوید میدهد که صدایم ...
به بیکرانه ها میرسد ...
یعنی تو هم همینقدر به من فکر میکنی ... ؟
این ثانیه ها که همیشه برایم زیباترین ثانیه های روز بوده اند ... بوی تو را می دهند ...
وجودی متلاطم دارم، نازنینکم ....
این شهر تو را خفته در آغوش دارد ...
من به این شهر حسادت میکنم ...
دلسرد تر از آنم که دلتنگ باشم ... پر دلهره ...