گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

!!

پاهایم بوی رفتن میدهند ... !!

Astro

تنها چیزی که باعث میشود به تو فکر نکنم نجوم است ...


نه اینکه فراموشت کنم ... نه !


بلکه احساس میکنم روح بزرگ تو که تا آن بالا بالاها امتداد یافته، در تک تک لحظاتی نجومی زندگی ام جاری است ... نیازی به فکر کردن نیست دیگر ...


میدانی  ...


شاید خیلی بی شرمانه باشد ولی ...


دلم میخواهد اکنون ...


لب هایت را میبوسیدم !!



صدایت ... چه بی رحمانه آن ناکجای پنهان را در رگ هایم تزریق میکند ...


آن پرده های رازآلود را ...


دیوانه‌وار در سوگ شادی های مرده ات نشسته ام ... و مغرورانه غم هایت به زنجیر کشیده شده ات را مینگرم ...


یعنی تو واقعی هستی ؟

For the Love of Shoes !!!

خاکسترم کن ... شعله نخواهم کشید ...


بی پرده، بسوزان این گیج و گنگ تلخ را ...


این واژه های سرشار از پایان را که بر زبان می آوری ...


آتشم میزند ... حلالت باد ... بسوزان ...


خاکسترم کن ... شعله نخواهم کشید ...


خاکسترم را به باد بده، در هوا پراکنده ام کن ...


نابودم کن ... با آسمان یکی میشوم ...


و بعد، لحظه ای در آن هوا نفس بکش ...


از هوا که خالی می شوی ... من از تو سرشار می شوم ...



دخترک ...

محض رضای کفش هایت هم که شده ... نگاهی به پائین کن !!!


من هنوز اینجا ایستاده ام ...