گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

Running away ...

در این راهی که "باید رفت" ...


یک بار من را همسفر خطاب کردی ... و من هیچوقت حس پرواز آن لحظه را فراموش نخواهم کرد ...


خاتون من ...


ثانیه ها، با خاطره ها تبانی کرده اند ...


و اینجا، من، تنها، احساس رهگذری را دارم که تلاش میکند پا به پای تو "بدود" ...

نظرات 2 + ارسال نظر
دخترک سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ

تو تلاش میکنی پا به پای ِ من بدوی

و من در سکون شناورم ...


گمانم ...

جهان های ِ موازی کمی حقیقت داشته باشد!

کاش تو پاد ذره من نباشی.

ســانــیـــا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

چه ملموس بود پست ملودیت . حس کردم " او " شده موسیقی و تویی که میخوای در اون نت ها غرق بشی ... بشی همون نت هایی که اون هست .. بشی یکی با اون ملودی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد