چگونه بگویم ... که نمیتوانم عاشقت نباشم ؟
حتی وقتی پیروزمندانه ...
بر فراز تپه ای از جنازه احساسات خویش ...
آرمیده ام ...
نوشتن، تسکین میدهد ... درمان نمیکند !
و باعث می شود درد هر روز بیشتر در وجود آدم رخنه کند ...
نوشتن خواب میکند ...
آیا همیشه شب ها نوشتن اینچنین دشوار بود ؟
نوشتن، تسکین میدهد ... درمان نمیکند !
زندگی هِی جلو میرود ...
و من هِی به دنبالش میدوم ...
هِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیی ....
چقدر هِی ها تکرار میشوند این روز ها ...
امروز سیزدهمین روز ماه بود ...
و من فهمیدم هنوز اندازه محیط اتاقم را نمیدانم ...
با آنکه هر روز آن را نشمرده گز میکنم ...
امروز نحسی سیزده مرا گرفت ، شمردم ... :
سیزده قدم بود !!!